شهدای روستای خانیک

روستای خانیک شش شهید تقدیم نظام اسلامی نموده است

شهدای روستای خانیک

روستای خانیک شش شهید تقدیم نظام اسلامی نموده است

شهدای روستای خانیک
محمد ابراهیم نظری
محمد علی ناظری
محمدحسین ناظری
محمد حسین صفری
غلامحسین ناظری
احمدرضا برزگر

طبقه بندی موضوعی

خاطره ای از لحظه شهادت محمدابراهیم نظری

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۰، ۰۶:۵۴ ق.ظ

عملیات والفجر8 منطقه فاو

روزهای اول عملیات بود و عراق با پاتک های شدید سعی داشت مواضع از دست داده را پس بگیرد ولی با مقاومت جانانه رزمندگان اسلام امانشان بریده شده بود. چون پاتک ها شدید و پی درپی بود تعویض نیروها امری ضروری بود . من و شهید نظری به عنوان دیده بان (لشکر 5 نصر) به جای نیروهای قبل وارد خط مقدم نبرد شدیم . همه چیز حکایت از آماده شدن نیروهای عراقی برای پاتکی سنگین داشت.به پیشنهاد شهید نظری برای مقابله با پاتک دشمن سنگر دیدگاه را با گونی های شن و ..کاملاً مستحکم ساخته و آماده مقابله با دشمن شدیم. چیزی نگذشت که هجوم سنگین عراقی عا شروع شد . باران گلوله و آتش دشمن منطقه را فراگرفت . وقتی خواستیم به سنگر دیدگاه برویم شهید نظری به من گفت تو در پایین خاکریز بمان ، من به دیدگاه می روم تا اگر اتفاقی افتاد هر دو ازبین نرویم. من هم پذیرفتم و ایشان به دیدگاه رفت . من هم از فرصت استفاده کرده با آرپی جی به سمت دشمن شلیک می کردم. پس از شلیک چند آرپی جی در حال جازدن موشک آرپی جی بودم که در یک لحظه با صدای انفجار مهیب گرد و غبار و دود همه جا را فراگرفت. با فروکش کردن دود و غبار نگاهم را به سمت سنگر دیده بانی دوختم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. دیدم از سنگر هیچ اثری نیست . و فقط رخنه بزرگی درخاکریز ایجاد شده بود.در پایین خاکریز کیسه های سنگر پراکنده شده بود در بین کیسه ها دنبال محمد ابراهیم می گشتم که چند متر جلوتر چیزی توجه ام را جلب کرد. نزدیک رفتم  بدن شهید نظری بود که با گلوله مستقیم سنگرش هدف قرار گرفته بود و او را پرت نموده و لباسهایش پاره پاره شده بود به بالای سرش رفتم هرچه صدا زدم ابراهیم ابراهیم  صدایی نشنیدم آخرین نفس هایش را می کشید . اشک در چشمانم حلقه زد سرش را به دامن گرفتم و در همین حال با لبخندی بر لب دعوت حق را لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست و در جوار حق جاودانه گشت.  روحش شاد

راوی آقای محمد صدقی به نقل از آقای سید هاشم طباطبایی هم سنگر و همرزم شهید،

نظرات  (۱)

۰۹ بهمن ۹۲ ، ۰۷:۲۲ پایگاه مرجع سردار ایزانلو
وقتی دیده به جهان گشوده ی خطه ای از تبار ایثار و رشادت سردارانی چون محمد ایزانلو و رجبعلی محمد زاده هستی و همراه جانباز گردان میثم سید ابوالفضل کاظمی از کوچه نقاش ها می گذری یا بر روی خاکهای نرم کوشک به حاج عبدالحسین برونسی اقتدا می کنی و همپای صاعقه لشگر 27 محمد رسول الله(ص) روشنایی را به ظُلُمات کانال کمیل و گردان حنظله می رسانی یا اینکه اِشلوکنان بر طبل پیروزی می کوبی تا در نگاه صیاد دلبر بمانی و بلور اشکهای دا را برای خود به ارمغان بگیری و به امید اینکه پایی جامانده در معرکه حق بر باطل داشته باشی و همواره آرزوی پسر ایران شدن را همانند نورالدین در دل بپرورانی...در این حالات است که باید درنگی کرد و با خود گفت:چرا باید امام سید علی را تنها گذاری؟! در حالی که از ازل تا ابد مجاهدان کربلایی،مالک اشتر امام خود بودند و راهیان معبر عشق...///به ما سر بزن:لینک شدید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی