شهدای روستای خانیک

روستای خانیک شش شهید تقدیم نظام اسلامی نموده است

شهدای روستای خانیک

روستای خانیک شش شهید تقدیم نظام اسلامی نموده است

شهدای روستای خانیک
محمد ابراهیم نظری
محمد علی ناظری
محمدحسین ناظری
محمد حسین صفری
غلامحسین ناظری
احمدرضا برزگر

طبقه بندی موضوعی

۳ مطلب با موضوع «خاطره» ثبت شده است

خوابی که شهید غلامحسین ناظری قبل از شهادت دید

چهارشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۳، ۰۵:۳۰ ب.ظ

خاطره ای از شهید غلامحسین ناظری از زبان هم رزم شهید آقای حسین جوزانی

یکی دو روز به حادثه بمباران شیمیایی به اتفاق شهید حقدادی و شهید ناظری به حمام رفتیم. در حمام شهید ناظری به من گفت آقای جوزانی اگر خدا بخواهد از منطقه برگردم می خواهم تشکیل خانواده دهم ولی یک خواب دیدم که فکر می کنم زنده به فردوس برنگردم، دیشب برادر شهیدم محمد حسین را در خواب دیدم که یک کت و شلوار و پیراهن سفید برایم آورد می خواستم با او صحبت کنم که از خواب بیدار شدم  حالا نمی دانم چه کنم . متوجه شدم نتیجه خواب ایشان شهادت این مرد خداست ولی چیزی نگفتم و در جواب شهید گفتم چون تو در فکر ازدواج هستی این خواب ها را می بینی . ولی شهید به من گفت غسل شهادت می کنم . و طولی نکشید که خوابش تعبیر شد و شهید شد. خداوند او را از ما راضی و با شهدای کربلا محشور نماید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۳ ، ۱۷:۳۰
ابراهیم حقیقی

خاطراتی از شهید غلامحسین ناظری

شنبه, ۲۰ اسفند ۱۳۹۰، ۱۰:۳۶ ق.ظ


خاطرات مادرشهید:
غلامحسین دارای سه خصلت بود که سایرین نداشتند یکی ازخصائل،
او پسری مظلوم بود سرش به کارخودش بود وآزارش به کسی نمی رسید
دوم از خصلت خوب او گوش به فرمان پدرومادر بود وسومین خصلت
شهید صبر واستقامتش بود که آخرعمر همراهش بود.برخوردهای خوب وجاذب داشت هروقت واردخانه می شد می خندید.اگراوضاع زندگی روزانه
برطبق میل وخواسته اش نبود ابراز ناراحتی نمی کرد وراضی بود به رضای
پروردگار.درمقابل مشکلات استقامت به خرج می دادبه مال ومنال
دنیا دلبستگی نداشت وعلاقه شدیدی به خدمت به مردم داشت که به
همین دلیل وارد جهادسازندگی شد چون جهادسازندگی یک نهادی
بود که خدمت به محرومین می کرد.
دررابطه با ازدواج ایشان،ما مقدمه ازدواج ایشان رافراهم کردیم بنا
بود که با دخترخاله اش ازدواج کند که قرار شد به جبهه برود وبرگردد
که مراسم عقدش را برگزارکنیم که ایشان به جبهه رفتند وبرنگشتند.
نسبت به انجام واجبات وترک محرمات کوشا بود.نمازش را اول وقت
می خواند می دانست نماز اول وقت خواندن موجب می شود که خداوند به عمر انسان برکت می دهد وکساینکه خیروبهره اززندگی وعمر خود ندارند
علتش کم توجهی به نمازاول وقت است.درراهپماییها وتظاهرات مردمی
شرکت می کرد.من بااینکه یکی دیگر هم ازفرزندانم شهیدشده وداغ دیدن سخت است معهذا خوشحالم که فرزندانم در راه اسلام وطبق فرمان
نایب بر حق امام زمان به جبهه رفتند وشهیدشدند.
خاطره دیگری که ازشهید دارم این است که برادر شهیدش را درخواب
دیده بود که با هم در یک باغ پر از میوه وگل های رنگارنگ  قدم
می زنند برادرشهیدش به اوگفته که تو هم ازاین باغ شریک هستی
که پس ازمدت کوتاهی خبر شهادتش را آوردند خیلی دوست داشتم
صورت فرزندعزیزم را ببوسم ولی نگذاشتند واین آرزو هنوز بر دلم
باقی است.
خاطرات همرزم شهید(محمد علی عاقلی مقدم)

شهید غلامحسن ناظری در مقابل مشکلات وسختی ها مقاوم بردباربود
وسعی می کرد به خاطر توان بالایی که داشت به سایرین کمک کند
به خصوص در عملیات های جنگی به مصدومین ومجروحین جنگی کمک شایانی داشت از نظر شجاعت انسان کم نظیری بود در همان وقتی که
منطقه به وسیله دشمن بمباران شیمیایی می شد آب سنگرتمام شده بود
ازجا بلند می شد وبه فکر آب آوردن برای بچه ها بود مطیع فرمان
حضرت امام بود وبه دلایت عشق می ورزید.

خاطرات همرزم دیگر شهید(غلام علی ضامن)
شهید ناظری در مرحله دومی که به  جبهه آمده بودند رانندگی تانکر
آب را عهده دار بودند که درخط مقدم برای رزمندگان اسلام سقایی
می کرد ونحوه شهادت شهید ناظری این بود وقتی برای نجات یکی از
رزمده ها اقدام می نماید به وسیله بمب شیمیایی دشمن مجروح وبیمارستان
باختران به درجه رفیع شهادت نائل می شوند.
شهید ناظری فردی خوش اخلاق وخوش برخورد وخنده رو بود.بیشترعمل
می کرد وکمتر شعار می داد.به انجام  واجبات وترک محرمات خیلی
مقیدبود.شجاعت شهید در دقایق آخر عمرش برای ابد در تاریخ ثبت
شد چون اول برای اسلام ودر ثانی برای نجات جان همرزمش جان خود را
فدا کرد ودوست همرزمش را از زیر آوار به درآورد وخودش شهید
شد.   

نقل از وبلاگ یادواره شهدای جهاد کشاورزی فردوس(http://yadvareh-j.blogfa.com/cat-7.aspx

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ اسفند ۹۰ ، ۱۰:۳۶
ابراهیم حقیقی

خاطره ای از لحظه شهادت محمدابراهیم نظری

سه شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۰، ۰۶:۵۴ ق.ظ

عملیات والفجر8 منطقه فاو

روزهای اول عملیات بود و عراق با پاتک های شدید سعی داشت مواضع از دست داده را پس بگیرد ولی با مقاومت جانانه رزمندگان اسلام امانشان بریده شده بود. چون پاتک ها شدید و پی درپی بود تعویض نیروها امری ضروری بود . من و شهید نظری به عنوان دیده بان (لشکر 5 نصر) به جای نیروهای قبل وارد خط مقدم نبرد شدیم . همه چیز حکایت از آماده شدن نیروهای عراقی برای پاتکی سنگین داشت.به پیشنهاد شهید نظری برای مقابله با پاتک دشمن سنگر دیدگاه را با گونی های شن و ..کاملاً مستحکم ساخته و آماده مقابله با دشمن شدیم. چیزی نگذشت که هجوم سنگین عراقی عا شروع شد . باران گلوله و آتش دشمن منطقه را فراگرفت . وقتی خواستیم به سنگر دیدگاه برویم شهید نظری به من گفت تو در پایین خاکریز بمان ، من به دیدگاه می روم تا اگر اتفاقی افتاد هر دو ازبین نرویم. من هم پذیرفتم و ایشان به دیدگاه رفت . من هم از فرصت استفاده کرده با آرپی جی به سمت دشمن شلیک می کردم. پس از شلیک چند آرپی جی در حال جازدن موشک آرپی جی بودم که در یک لحظه با صدای انفجار مهیب گرد و غبار و دود همه جا را فراگرفت. با فروکش کردن دود و غبار نگاهم را به سمت سنگر دیده بانی دوختم تا ببینم چه اتفاقی افتاده است. دیدم از سنگر هیچ اثری نیست . و فقط رخنه بزرگی درخاکریز ایجاد شده بود.در پایین خاکریز کیسه های سنگر پراکنده شده بود در بین کیسه ها دنبال محمد ابراهیم می گشتم که چند متر جلوتر چیزی توجه ام را جلب کرد. نزدیک رفتم  بدن شهید نظری بود که با گلوله مستقیم سنگرش هدف قرار گرفته بود و او را پرت نموده و لباسهایش پاره پاره شده بود به بالای سرش رفتم هرچه صدا زدم ابراهیم ابراهیم  صدایی نشنیدم آخرین نفس هایش را می کشید . اشک در چشمانم حلقه زد سرش را به دامن گرفتم و در همین حال با لبخندی بر لب دعوت حق را لبیک گفت و به خیل یاران شهیدش پیوست و در جوار حق جاودانه گشت.  روحش شاد

راوی آقای محمد صدقی به نقل از آقای سید هاشم طباطبایی هم سنگر و همرزم شهید،

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ اسفند ۹۰ ، ۰۶:۵۴
ابراهیم حقیقی